اتخاذ الگویِ نهادی در سیاستگذاریهای ناظر بر حفاظت از محیط زیست در دوران پهلوی دوّم که حلّوفصل مسائل و مشکلات در این حوزه را در تدوین قوانینی میدید که منحصراً بر نقش نهادهای دولتی متمرکز بودند، در اکثر قریب به اتفاقِ موارد به شکستِ این سیاستها منجر گشت. اتخاذ الگویی که خود حاصل نگاه اقتدارگرایانۀ صِرف به نقش دولت بهعنوان فعّال مایشاء در پیشبرد سیاستها بود و در نتیجه، فروکاستنِ نقش سایر کنشگران به پذیرش منفعلانۀ آنها. اتخاذ این الگو هم دولت را از جلب مشارکت عمومی برای پیشبرد سیاستهایش محروم کرد و هم به گسترش تعارضات میان نهادهای هر روز پرشمارتری در دولت دامن زد که هر یک فقط از دریچۀ مسئولیتها و وظائف خود به موضوع محیطزیست توجه میکردند و دارای اولویتهای متفاوت و گاه متضاد با یکدیگر در این زمینه بودند.