- معمولاً در مجموعه کتابهایی که شما دبیر آن بوده اید خوانندگان شاهد نوعی وسواس خاص در انتخاب کتابها بوده اند. آیا در انتخاب مجموعه کتابهای قدم اول هم دلیل خاصی داشتید یا اینکه از موج حاکم در آن دوره که کتابهای زیادی با عنوان فلسفه به زبان ساده، فلسفه برای همه و... منتشر می شد پیروی کردید؟
دلیل آن چاپ کتابهایی درباره فلسفه برای همه یا جامعهشناسی برای همه نبود. این کتابها یک خصلت ویژه دارد، هدفش عمومی کردن مفاهیم نیست بلکه هدفش آشنا کردن با مفاهیم است. عنوانهای مختلف در این مجموعه، تقریباً به همان سختی و دشواری کتابهای جدی تر در همان زمینه است.به عنوان مثال اگر کانت، ویتگنشتاین، هایدگر و... را مطالعه کنید هیچ کدام آسان نیست. این کتابها سهل کردن مفاهیم بزرگ متفکران نیست. بیشتر «آشنا شدن با» است. اولین ناشر این کتابها آنها را به عنوان For Beginners (برای مبتدیان) منتشر کرد. بعد که این ناشر به هر دلیلی با ناشر دیگری شریک شد و این کتابها را چاپ کردند عنوانها را به Introducing (و آشنایی با...) تغییر دادند تا روشن شود که هدف آسانسازی نبوده است بلکه فقط میخواستهاند دسترسی را آسان کنند. فرض کنید شما وقتی کتاب کاپلستون را درباره کانت میخوانید به اندازه خود کانت سخت است. من وقتی با این کتابها آشنا شدم، چیزی که در آنها نظرم را جلب کرد، این بود که میتواند خیلی سریع این مساله را به شما بفهماند که آیا به این دست مسائل علاقه دارید یا خیر؟ خیلیها در ایران در دانشگاه یک رشته علمی میخوانند و بعد به مسائل ذهنی علاقهمند میشوند (که البته توضیح سیاسی و اجتماعی برای این مساله وجود دارد)؛ دلیل آن هم دلیلی منفی است، چرا که افرادی که علوم دقیقه میخوانند افراد باهوشی هستند و بعد که با مشکلات اجتماعی روبه رو میشوند بالطبع دنبال دلیل آن می گردند چرا که در علوم دقیقه این مطلب را فرا گرفته اند که به دنبال دلیل و ریشه مسائل بگردند. خیلی اوقات هم به این نتیجه میرسند منبع مشکلاتی که با آنها مواجهند اجتماعی است، در نتیجه به رشتههای علوم انسانی روی می آورند. اما لزوماً درست نیست فردی که یک لیسانس بیولوژی یا مدرک مهندسی دارد حتماً در دانشگاه این درسها را ادامه دهد. خیلی از آنها خودشان را برای کارشناسی ارشد که آسان هم نیست آماده میکنند و حتماً میخواهند به دانشگاه بروند و از آن به بعد شروع به آشنایی با فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی و... کنند. من در این کتابها چیز مهمی دیدم و آن اینکه اگر فردی علاقه مند به مثلاً فلسفه است می تواند لزوماً به کاپلستون یا کتابی از خود کانت رجوع نکند، بلکه کتابی بخواند که در عرض سه چهار ساعت آن را تمام کند و از خودش بپرسد آیا واقعاً این موضوعات برایش جذاب است یا نه. این کتابها یک تست نسبتاً ارزان است که با هزار یا دو هزار تومان شما میتوانید بفهمید آیا واقعاً به فلسفه علاقهمندید یا نه؟ آیا حدس شما مبنا و پایه دارد یا خیر؟ حس اصلی من این بود. به همین دلیل وقتی دیدم آنها نوشتهاند برای مبتدیان من نوشتم قدم اول. منظور من هم این بود که قدم اول را بگذاریم و ببینیم حاضریم قدمهای دیگر را برداریم و به دانشگاه برویم. خلاصه اینکه هدف این کتابها سهل کردن مفاهیم مشکل نبود بلکه هدفش آشنا کردن با مفاهیم دشوار بود.
-اما نکتهیی که وجود دارد این است که بدون داشتن شناخت قبلی از کانت، دریدا، هایدگر و... فهم مطالب این کتابها دشوار است. حتی می توان گفت این کتابها برای کسانی که با کانت هم آشنایی دارند حاوی نکات تازهیی است. لذا فکر نمی کنید در قدم اول و با نیت آشنا کردن ممکن است خواننده را از ادامه دادن مسیر منصرف کند؟
بله، اما چیزی که شما با خواندن این کتابها متوجه میشوید این است که برای شما معلوم می شود آیا میخواهید از این طریق به دنیا نگاه کنید یا نه؟ میخواهید با ابزار ویتگنشتاینی به دنیا بیندیشید؟ ممکن است کتاب جامعهشناسی را یک فرد بخواند و بفهمد که شهریت، نوع خانواده، نوع تولید اجتماعی و... در رفتار آدمها موثر است و این نکته برایش جذاب باشد و برود جامعهشناسی بخواند.نکته جالب دیگری هم درباره این مجموعه وجود دارد که تا به حال در جایی نیامده و من دوست دارم آن را مطرح کنم. جالب اینجاست که من خودم این کتابها را پیدا نکردم. آنها را می شناختم اما فکر نمی کردم در ایران بتواند جذابیت داشته باشد. این کتابها را تعدادی از دوستان من که همگی افراد جوانی بودند و در دانشگاه مهندسی خوانده بودند مثل آقای معظمی، آقای ابک، آقای شکیبانیا و چند تن دیگر که الان اسمشان در خاطرم نیست پیش من آوردند و گفتند این کتابها خیلی برایشان جذاب است، من هم گفتم این کتابها خیلی حالت کارتونی دارد، گفتند اگر نگاه کنید میبینید که خیلی وجه آموزنده دارد. البته آنها این وجه مثبتش را که میتواند نوعی آزمون برای فهمیدن اینکه آدم به یک رشته علاقه دارد یا نه، ندیدند چون خودشان به این موضوعها علاقه مند بودند. دوم اینکه گفتند ما خودمان یک گروه تشکیل می دهیم و این کتابها را ترجمه می کنیم. این پدیده برای من خیلی جالب بود.یکی از شناسههای جامعه ایران همیشه این بوده که ما هم سرمایههای مالی کوچک داریم و هم سرمایههای انسانی کوچک و به همین دلیل هم واسطه زیاد است و این برای من خیلی جذاب بود که در حوزه نشر واسطهیی ایجاد شده بود و میخواست به نشر ما که نشر کوچکی هم بود کمک کند چون ما امکان اینکه ویراستار دائمی و کارمندان زیادی استخدام کنیم، نداشتیم. چند شریک بودیم که همه کارها را انجام میدادیم و این برای من تجربه جذاب و جالبی بود و فکر میکنم این شیوه یکی از راههایی است که هم از بالا رفتن تعداد ناشرها جلوگیری میکند (که خودش مشکل بزرگی در ایران است) و هم به گروههای کوچک که فکرهای خوبی دارند این اجازه را میدهد که ایده شان را با یک انتشارات در میان بگذارند بدون اینکه به آن انتشارات بپیوندند. البته بعد از مدتی آن جمع از هم پاشید ولی آن ایده و فکری که آوردهاند، باقی ماند.
-اینکه در چاپ اول ناشر خارجی هم این کتابها را For Beginers میدانسته و در چاپ بعدی آن را به Introducing تغییر داد بیانگر این است که تصور اولیه آنها هم این بوده که این کتابها ساده کردن فلسفه است و بعد فهمیدند مصور کردن فلسفه لزوماً به معنای ساده شدنش نیست.
واقعیت این است که من هیچ وقت مقالهیی یا نوشتهیی در این باره نخواندم که ویراستار کل این مجموعه چه تصوری داشته. اما برای من که خیلی از این کتابها را دیده ام، عنوان «آشنایی با» عنوان درستتری است. اینکه وارد کردن تصویر تا چه حد به معنای آسان کردن است، نمیدانم. اما واقعیت این است که جهان هر روز بیشتر از جهان مکتوب به سمت جهان تصویری می رود. این یک روند کلی است. در مقابل هر رسانه مکتوب جدیدی که به جهان ارتباطات اضافه میشود فکر کنم پنج رسانه تصویری جدید داریم و حجم آن چیزهایی که ما از طریق تصویری با آنها آشنا می شویم بیش از آن چیزهایی است که نوشتاری با آنها آشنا میشویم. حتی خود ما که کتاب جزیی از زندگی مان است و اگر روزی کتاب نخوانیم مثل این است که روزمان روز نبوده حجم آن چیزی که از طریق رسانههای تصویری میگیریم خیلی بالاتر رفته است.
- البته مصور بودنش خودش دلیلی است که این کتابها برای آشنایی بیشتر طراحی شدند چرا که حجم نوشتهها کمتر از تصاویر است و حتماً مخاطب باید یک پیشینه ذهنی نسبت به مطلب داشته باشد.
یک نکته دیگر هم تصاویر دارد که در بعضی از کتابهای این مجموعه خیلی خوب کار شده و آن این است که مقداری شما را به فضای دورانها میبرد.
اولاً شما صورت کانت و روسو را میبینید، میفهمید که روسو کجاها رفت و آمد میکرده است، در چه نوع فضای اجتماعی و ساختمانهایی و با چه وسایل نقلیهیی رفت و آمد می کرده. این نکته مهمی است و به نوعی کمککننده هم هست. یکی از بهترین کتابها در این زمینه کتاب ماکیاولی است. شما کاملاً با خواندن ماکیاولی، با لباس آن دوران و چشم اندازهایی که با آن روبه رو بودند هم آشنا میشوید و این به مخاطب کمک میکند تا بفهمد آنها هم آدمهای دوران خودشان بودند و تفاوت هست میان اینکه شما در روستایی نزدیک فلورانس رفت و آمد بکنید یا اینکه در شهر پاریس باشید، یا در تهران امروز به سر ببرید. به نظرم این مطلب خود به خود یک نسبیگرایی خوبی برای آدم میآورد. وقتی شما کتابهای دیگر را میخوانید میتوانید تصور کنید که کانت و دریدا در یک فضا مینوشتند حال آنکه وقتی تصویر وارد کتاب می شود، میفهمید که اینها آدمهای دورانهای مختلفند. یکی از کتابهای خوب این مجموعه کتاب بودریار است که از نظر فضاسازی خیلی خوب است اینکه بودریار چه میدیده که این چیزها را مینوشته و چرا؟ دنیای بیرونی در افکار او چقدر موثر بوده است. هم وقایع ماه مه ۱۹۶۸ است و هم فضاهای امریکایی در این کتاب از نظر تصویری خیلی خوب بازتاب مییابند.از این نظر تصویر می تواند فقط برای تسهیل فهم نباشد بلکه یک کمک اضافی هم میتواند باشد و باعث شود TEXT در Context مطالعه شود.
-از نظر شما امکان آشنایی دو سه ساعته با کلیدواژههای یک متفکر در جامعه ایرانی چه آفاتی می تواند داشته باشد؟
همه جای دنیا این مساله وجود دارد. طرح موضوعاتی که توجه افراد را جلب کند همه جا هست. من فکر می کنم خیلی به جامعه خاصی ارتباط ندارد و فکر می کنم این داستان با این کتابها شروع نشد و با این کتابها هم تمام نمیشود. شماره ماقبل آخر مجله خوب «جهان کتاب» را اگر دیده باشید مقالهیی هست از آقای فرخ امیرفریار. یادداشتی درباره ترجمه کتاب هایدگر، هستی و زمان نوشته بودند. در آخر یادداشت آماری در مورد ترجمه متون فلسفی ارائه کرده بود مبنی بر اینکه در ۳۰ ، ۴۰ سال گذشته تعداد کتابهایی که در حوزه علوم انسانی به فارسی ترجمه شده خیلی خیلی زیاد است و این نشاندهنده تعلق خاطر جامعه به این مباحث است و نشاندهنده اینکه افرادی وجود دارند و آنقدر به این مسائل علاقهمندند که آنها را ترجمه میکنند چرا که ترجمه از نظر درآمدی قابل توجه نیست. این مقاله برای من خوشحال کننده بود و اگر معیار پیشرفت، یکی هم خواندن و توجه کردن به مسائل عمیقی مثل فلسفه، جامعهشناسی باشد قطعاً ما میتوانیم از پیشرفت اجتماعی صحبت کنیم. خیلیها بحث میکنند که مشکلات ما همان مشکلات مشروطه است و ما قرنی است که درجا می زنیم. این مقاله با عدد و رقم نشان داده بود که جامعه ما از نظر علاقه به مسائل عمیق پیشرفت کرده است. به همین دلیل فکر نمیکنم بتوان بحث آفت و آسیب را مطرح کرد. به هر حال هزار نفر به یک چیزی ابراز علاقه می کنند. از این هزار نفر ۴ نفر تا آخر راه می روند و این یک آمار بینالمللی است و فکر نمیکنم ایران با جاهای دنیا خیلی تفاوت عجیب و غریبی داشته باشد.با تمام مشکلاتی که در مورد دانشگاهها گفته می شود و بخش عمدهیی از آن هم درست است (فقدان نظام استادی و امکانات تحقیقی و غیره) همچنان یک تعداد دانشجو هستند که با جدیت کار و مطالعه می کنند. تعداد آدمهایی که جدی کار می کنند کم نیست. تعداد زیاد افرادی که شما هر سال در بخش کتابهای خارجی نمایشگاه کتاب میبینید و اکثراً هم جوان هستند، نشان میدهد کم نیستند افرادی که مباحث جدی را دنبال میکنند.
-از نظر شما این گرایش گسترده به مباحث علوم انسانی از جانب کسانی که در رشتههای تجربی و مهندسی تحصیل کرده اند غیرعادی به نظر نمی رسد؟
این مساله جای بحث دارد و یک چیز عادی نیست. به خصوص در دنیای قرن ۲۱ که افراد تحصیل می کنند تا شغلی داشته باشند و از آن طریق زندگی شان بگذرد، وقت شان را تلف نمیکنند. اما مثلاً در قرن ۱۹ این طور نبود، در آن زمان افراد عالم میشدند. یک مقدار ریاضی، طبیعی و... میخواندند و بعد از این دروس مقدماتی، یک حرفهیی هم یاد میگرفتند. در دنیای امروز این طور نیست. شما سریعاً باید دانشگاه را تمام کنید تا در یک کار مرتبط با رشتهتان شاغل شوید، در نتیجه این پدیده در جامعه ما جای فکر کردن دارد. در مورد دلایل آن هم میتوان گفت افرادی که علوم دقیقه میخوانند جزء نخبگان جامعه هستند، توان ذهنی بالاتری دارند و مسائل اجتماعی را میبینند. شروع میکنند به فکر کردن و طبیعی است به این نتیجه برسند که مشکلات ما مشکل مهندسی و غیره نیست، مشکل اجتماعی است. اگر در آن جایی که باید باشیم نیستیم به خاطر مسائل اجتماعی، سیاسی و طرز تفکرمان است. به دنبال این مشکلات هم، وارد فضای علوم انسانی میشوند.نکته دیگر اینکه اعتبار علوم دقیقه در جامعه ما خیلی بیشتر از سایر علوم است و خیلی از والدین فرزندانشان را ترغیب میکنند که در این رشتهها تحصیل کنند، در نتیجه رشته اول افراد لزوماً بر مبنای علاقه آنها نیست.
- علت تاخیر در انتشار سری دوم این کتابها چه بود؟ با توجه به اینکه شرایط جامعه ما در تمام طول این سالها تغییرات قابل توجهی کرده است.
دو دلیل عمده داشت؛ یکی اینکه شرکایی که نشر شیرازه را اداره می کردند در مرحلهیی تصمیم گرفتند از هم جدا شوند و دوم اینکه خود من که سرپرستی این مجموعه را بر عهده داشتم، دو سال به خارج از کشور رفتم و این دو مساله باعث کند شدن جریان انتشار این مجموعه شد. ضمن اینکه مسائل مالی هم وجود دارد. ما به عنوان یک ناشر کوچک در عرض سه یا چهار سال، حدود ۱۳۰ کتاب منتشر کردیم. کتابهای سنگینی هم بودند به این معنا که همان طور که شما گفتید به دقت انتخاب می کردیم و این حجم کتاب با حجم سرمایه ما خیلی خوانا نبود. به دلیل مشکلات مالی مجبور شدیم روند کار را کند کنیم تا در یک فرصت مناسب دوباره آنها را منتشر کنیم. البته خود مجموعه اصلی هم ۶۰ عنوان بیشتر ندارد و تا به حال بیش از ۴۰ عنوان از آن را منتشر کردهایم. ۷۰ درصد مجموعه الان ترجمه شده و در دو سال آینده اگر شتاب اولیه را هم پیدا نکنند قطعاً سریعتر از حالا منتشر خواهند شد.
-مسائل مالی باعث کاهی بودن صفحات شده؟
این کاغذها، کاغذ پارس است و دلیل ما برای انتخاب آن به اصطلاح «زیر دست» مناسب این کاغذ است که کلفت تر است و برای عکس مناسب تر است.
-استقبال از این کتابها چطور بود؟
بسیاری از این کتابها به چاپ دوم یا سوم رسیده است، استقبال خیلی خوب بود. با توجه به اینکه کتابهای آسانی نیست. ممکن است یکی دو کتاب با فرض اینکه مثل تن تن است خریداری شده باشد. اما در کل به عنوان کتابهایی که آسان نبود، استقبال خوبی از آن شده است. بدون آنکه محاسبه خیلی دقیقی بکنم می توانم بگویم تا امروز حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰هزار کتاب قدم اول فروش رفته که اصلاً رقم بدی نبوده است.