تاریخ حزب عدالت ایران و آگاهیهای قابل استناد در باره آن به سبب بیتجربگی اعضای نخستین در نگاهداری سندهای سیاسی آن و دشواریهایی که حزبهای در تبعید با آن روبرو هستند با کوشش جدی و سعی بلیغ جریان روسگرای مسلط بر جریان چپ ایران که در قالب تشکل موسوم به «حزب توده ایران» فعالیت میکرد تا به امروز در پرده ابهام و تاریکی باقی مانده است. بر اساس یکی از سیاستهای اساسی لنینیستها و استالینیستهای قرن بیستم که پاککردن نام و کارنامه اعضای متمرد از صفحات تاریخ حزب کمونیست و در واقع «سانسور تاریخ» بود، به طور معمول نام و پیشینه این افراد از دید و دسترس نسلهای بعدی دور نگاه داشته میشد. در دهههای بعد، این سیاست در حزبهای کمونیست هوادار اتحاد جماهیر شوروی نیز پی گرفته شد و این تشکلهای دستنشانده کوشیدند نام، کارنامه و نقش هستههای آغازین و بیشتر «مستقل» چپ را سانسور کنند. آنچه در خاطرات سیاسی رهبران و اعضای برچسته حزب توده و سازمانهای چپ پیرو آن درباره حزب عدالت ایران میتوان یافت، اشارههایی گذراست برای خالینبودن عریضه و از سر ناگزیری. اعطای لقب «نخستین حزب کمونیست ایرانی» به حزب توده بر بستر این سانسور و بیخبریِ حاصل از آن میسر شد. و این در شرایطی است که وظیفه تعریفشده از سوی اداره اطلاعات ارتش شوروی برای این بهاصطلاح حزب این بود که حزبی «بورژوا دموکرات» باشد و سخنی از کمونیسم نگوید.( ۳) در زمینه تدوین پیشینه حرکتهای اجتماعی چپ، کوششهای پیگیر و ارزنده خسرو شاکری، پژوهشگر برجسته که در طول چند دهه سندهای بسیاری از فعالیت این گروهها را تدوین کرده و به چاپ رسانده است، ستودنی است.
کتاب «فرقه عدالت ایران» که موضوع آن تاریخچه شکلگیری و فعالیت این تشکل سیاسی از سال ۱۹۱۷تا ۱۹۲۰ در پهنهای از قفقاز تا ترکستان است، دارای سه بخش است: بخش نخست با عنوان «فرقه عدالت ایران» دربرگیرنده پژوهش محمدحسین خسروپناه و بخش دوم پژوهشی است با عنوان «تاشکند در برابر باکو؛ سلطانزاده، شورای تبلیغات بینالملل و تاسیس حزب کمونیست ایران» از اولیور باست. در بخش سوم که «اسناد ضمیمه» نام دارد، چند سند مربوط به حزب عدالت و فعالیتهای آن و وزارت امور خارجه ایران درباره دوره فعالیت این حزب آمده است.
در بخش نخست، مولف با بررسی تاریخ اجتماعی دوره تشکیل این تشکل -در آن زمان که «فرقه عدالت ایران» نام داشت- اوضاع و احوالی را که در آن این حزب در چشمانداز زندگی سیاسی ایرانیان پدیدار شد، ترسیم میکند؛ فقر و تنگدستی کارگران و دهقانان مهاجر ایرانی در قفقاز، بیپناهی ایرانیان مهاجر در برابر اجحافهای کارفرمایان قفقازی، بیتوجهی سفارت ایران در باکو و کنسولگریهای آن به وضعیت فلاکتبار ایرانیان، لگدکوبشدن آرمانهای انقلاب مشروطه از سوی بریتانیا و روسیه تزاری، تصویرهایی است که مولف از دوران تاسیس فرقه عدالت ایران به دست میدهد. دیدگاههای رهبران و اعضای این حزب که در روزنامه «بیرق عدالت» بازتاب یافته است، مشی عدالتخواهانه و آزادیخواهانه آن را نشان میدهد. در روزنامه «بیرق عدالت» در جایی خطاب به کارگران و دهقانان ایرانی چنین آمده است: «ای کسانی که کار کشاورزی را ترک کرده و کارگر شدهاید ]، بدانید که[ دیگران به واسطه زحمات شما زندگی میکنند. آنان هر چه چاقتر میشوند شماها لاغرتر میشوید. اگر ما با هم متحد نشویم و در میدان کار و زندگی دست برادری به هم ندهیم، حتما مغلوب میشویم. تنها عامل اتحاد ما سیاست و اقتصاد است. اگر مسلک و هدفی نداشته باشیم آینده ما تیره و تار خواهد بود... عجالتا کارگران معدن و کارخانهها در گوشه و کنار گرد هم آمده، جمعی را تشکیل دهند و ناطقان را دعوت کنند و از آنها معلومات جدید یاد بگیرند. بعدا هم به صورت منظم مرام ]فرقه[ را پیگیر کنند تا در داخل] کشور[ برای اصلاحات اقدام کرده و اولاد واقعی وطن بودن خود را به جهانیان ثابت کنیم.» (۴)
آنچه در ادامه میآید، گزارش و بررسی تحلیلگرانه دورههای گوناگون فعالیت و زندگی این حزب است که با وجود نوپابودن، نشانههایی از پدیدارشدن یک حزب سیاسی راستین را به نمایش میگذارد: اگر این حزب در دورهای با سازمان کمونیستهای قفقاز (همت) و حزب بلشویک باکو در مبارزه با نیروهای دولت تزاری متحد میشود، هنگامیکه میبیند دولت موقت روسیه به اشغال و جنگ با ایران ادامه میدهد از دولت روسیه انتقاد میکند، حزبهای ایرانی را به اتحاد فرا میخواند و در برابر گرایش حزب بلشویک روسیه به ادغام همه نیروهای چپ در حزب بلشویک مقاومت میکند و بر خویشکاری و تشخص ملی خود پای میفشرد. پژوهشگر مولف در کنار گزارش نقطههای برجسته فعالت این حزب، نشان میدهد که این حزب نیز از آسیبهایی چون تمامیتخواهی و تاثیرپذیری از نگرشهای لنینیستی برکنار نبود؛ تا آنجا که در دوره استقرار در ترکستان، خودسرانه فرمان انحلال همه انجمنها و تشکلهای ایرانیان مهاجر ایرانی در ترکستان را صادر کرد و آنان را به عضویت در «فرقه عدالت ایران» فراخواند. پیش از این، خسرو شاکری در پژوهش خود سندهایی از پیشنهاد کمونیستیکردن مغولستان از سوی آوتیس سلطانزاده به لنین به دست داده بود. پس از «توجیهشدن» روحالله آخوندی (نماینده فرقه عدالت ایران) و میکویان (نماینده سازمان همت) در مذاکره با رهبران حزب بلشویک روسیه و ادغام نیروهای فرقه عدالت و سازمان همت در حزب بلشویک باکو، سلطانزاده و جند تن از رهران فرقه عدالت که برای همکاری با «شورای تبلیغات بینالمللی» به تاشکند فرستاده شده بودند، کوشیدند تا گستره فعالیت فرقه عدالت را به ترکستان و پس از آن به ایران بکشانند.
در این زمان دولت نوپای بلشویکهای روسیه، جمهوریهای مستقل کرانههای شمالی دریای مازندران را یکی پس از دیگری با کودتاهای کمونیستی میبلعید و به قلمرو روسیه میافزود. حزب عدالت در عین اینکه در چارچوب «وحدت کمونیستی» با بلشویکها علیه تجاوز به قلمرو روسیه همکاری میکرد، میکوشید در گسترههایی تازه و با بهرهگیری از فرصتهای بهدستآمده، کار پیشبرد اهداف سیاسی خود به عنوان یک حزب ایرانی را هم پی بگیرد. چنین بود که رهبران و اعضای فرقه عدالت در ترکستان که هنوز روسیه بر آن حاکمیت استواری نداشت، در یک کنفرانس منطقهای «حزب عدالت ایران» را تاسیس کردند. در متنهای سیاسی، نام این حزب به گونههای «حزب مسلمانان کمونیست (عدالت)» و «فرقه کمونیست ایران» هم آمده است. پس از آن و در شرایطی که مدتها از آغاز فعالیت «حزب عدالت ایران» در استانهای شمالی ایران میگذشت، گروهی از رهبران و اعضای آن به خاک ایران پای نهادند. تصویری که پژوهشگر از این ورود به دست میدهد، گذشته از اینکه به گونهای نمادین پایان یک دوره مهم از زندگی این حزب و آغاز دورهای دیگر را به نمایش میگذارد، گویای بسیاری نکتههاست: «کشتی بخار در حالی که یک دسته موزیک بر عرشه آن را همراهی میکرد در ساحل پهلو گرفت و رفیق بهرام آقایوف از همان عرشه کشتی خطاب به جمعیتی ]که در ساحل جمع شده بودند[ شروع به سخنرانی کرد و گفت: پایان دوره ملاکان و زمینداران فرا رسیده است و بهزودی کمونیستها در ایران مبارزه علیه طبقه بورژوازی را که سزاوار کشتهشدن و نابودی هستند، شروع میکنند.» (۵) چنان که روشن است، رهبران این حزب در تمکین از پیشوای عقیدتی خود، لنین نهتنها چیزی کم نداشتند که سادگی ذاتی آنان که برآمده از پایگاه طبقاتیشان (طبقه کارگر) بود، آنان را که بهشدت زیر تاثیر آموزههای کمونیسم روسی بودند در هدف خود که همانا دستیابی به قدرت بود در انجام هر کاری آزاد میگذاشت و کار را بهمراتب برای فعالیت آنان در عرصه سیاست ایران دشوار میکرد. نکتهای که بهدرستی مولف به آن اشاره میکند، اینکه تغییر نام «فرقه عدالت ایران» به «حزب عدالت ایران» تنها یک تغییر نام نبود و نشان از آغاز دورهای تازه در جنبش چپ ایران یعنی غلبه کمونیسم بر سوسیالدموکراسی داشت.
در بخش دوم کتاب از دوره دوم فعالیت «حزب عدات ایران» در ترکستان و نقشی که نهادی به نام «شورای تبلیغات بینالملل» در شکلگیری آن بازی کرد، آگاهیهایی به دست میآید. چنانکه گفته شد در این دوره پس از آنکه شعبه قفقازی فرقه عدالت به دستور روسیه در حزب بلشویک اران (جمهوری آذربایجان) ادغام شد، رهبران حزب عدالت کوشیدند در ترکستان سازمان سیاسی خود را گسترش دهند و دامنه فعالیت خود را به ایران بکشانند. در این بخش نشانههایی از این واقعیت که «حزب عدالت ایران» در عین «وحدت عملی» با چپ جهانی، خود را از حزبهای سیاسی روسیه مستقل میدانست، میتوان نشانههایی مهم یافت: ارتباط سلطانزاده با مقامات ردهبالای حزب کمونیست روسیه، کوشش برای گسترش حوزه فعالیت به خاک ایران و تاسیس شعبهها و حوزههای این حزب در ایران، برگزاری کنفرانس منطقهای در تاشکند و تبدیل «فرقه عدالت ایران» به حزب عدالت ایران و اصرار بر استقلال از حزب کمونیست اران (جمهوری آذربایجان).
اما سرانجام همین اصرار بر استقلالخواهی زمینهساز دشمنی رهبران حزب کمونیست اران از جمله نریمان نریماناف و پشتیبانهای او در دفتر قفقاز حزب بلشویک روسیه مانند اورژونیکیدزه، مدیوانی و استالین شد و آنان برای مقابله با سلطانزاده، حیدر عمو اوغلی را علم کردند. آنچنانکه از مطالب این بخش برمیآید، حیدر عمو اوغلی با اینکه به هنگام برگزاری کنفرانس تاشکند در این شهر بود، نه در شورای تبلیغات بینالمللی سمتی داشت و نه در سندهای این تشکیلات نامی از او هست. او حتی به کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران که در کنگره انزلی انتخاب شد راه نیافت و حتی در این کنگره غایب بود. پس از حاکمیتیافتن بلشویسم بر اران (جمهوری آذربایجان) و اهمیتیافتن حوزه باکو در برابر حوزه تاشکند، شوروی سیاست رادیکالیزهکردن جنبش جنگل را در پیش گرفت. پس از شکست این راهبرد، همان کسانی که در باکو این راهبرد را پیشنهاد کرده بودند، تقصیر را به گردن سلطانزاده انداختند. در نخستین «کنگره خلقهای شرق»، گروهی از چهرههای فرمانبر به سرپرستی حیدر عمو اوغلی جای کمیته مرکزی حزب عدالت ایران را گرفت. «اگرچه سلطانزاده با شدت تمام از مواضع خود دفاع کرد، ولی در نهایت مخالفانش به حذف وی از صحنه موفق شدند. کمیته مرکزی جدید زمام امور حزب را به دست گرفت و سلطانزاده در مقام یکی از اعضای کمیته اجرایی کمینترن به مسکو منتقل شد.» (۶) این رویداد را میتوان «نخستین کودتای حزب کونیست اتحاد جماهیر سوسیالیستی در حزبهای چپ ایران» دانست. نام خندهآور این کنگره کذایی نیز بهخوبی نیتهای بردهدارانه کمونیستهای روسی را نشان میدهد. این آقایان با اینکه واژه «ملت» را به کار میبرند، اما در عمل معنی آن را درنمییابند: در جایی «ملت»های کهن را «خلق» مینامند و در جایی دیگر، به فراخور حال، «تیره»های یک ملت را «ملت». روسها «ملت»هایی را با عنوان «خلق» نام میبرند که چندهزار سال پیش از پدیدارشدن «روس»ها در تاریخ به مفهوم ملت و دولت دست یافته بودند. «خلق نامیدن» ملتهای باستانی قاره آسیا و به کارگرفتن واژه «ملت» برای جداکردن تیرههای ملتها، اگر نشان از چیزی داشته باشد، چیزی نیست مگر نگرش سرورمابانه آنان به ملتهای همسایه در این منطقه و خوارداشت آنان.
با انتشار کتاب «فرقه عدالت ایران» یک منبع مهم برای شناخت و آگاهی از تاریخچه فعالیت جریان چپگرای ایرانی در دسترس ایرانیان قرار گرفت. برای دریافت آگاهیهای بیشتر از تاریخ این تشکل سیاسی باید چشم به راه انتشار «تاریخ حزب عدالت» بود. شاید آن روز بتوان برای چند پرسش، پاسخی مناسب یافت:
چرا چپگرایان ایرانی از سابقه همکاری با کمونیستهای روسی و ارانی (جمهوری آذربایجان) درس نگرفتند و برای دههها با طناب آنان به چاه رفتند؟
. اگر در سرفصل کودتاهای کمونیستی روسیه در حزبهای کمونیست کشورهای کرانههای دریای مازندران، قوامالسلطنه در مشهد فرماندار نبود، آیا ماجرای تاسیس دولتهای «روسیهساخته» نخستین بار در خراسان روی نمیداد؟
جعفر جوادزاده خلخالی (سیدجعفر پیشهوری بعدی) که از نخستین اعضای کمیته مرکزی فرقه عدالت بود در اعتراض به سرنوشت شوم رهبران و اعضای فرقه عدالت در کجا به روسیه اعتراضی کرد؟ چگونه در سال ۱۳۲۴ پیشهوری با وعدههای همان کسانی که همراهان او مانند سلطانزاده و یاران او را به نابودی کشاندند، رو در روی ملت خود با حمایت ارتش سرخ و به روزگاری که ایران در اشغال نیروهای متفقین بود به تاسیس یک دولت پوشالی دستنشانده شوروی در ایران دست زد؟
چرا رفتار سیاسی «فرقه عدالت ایران» و پس از آن «حزب عدالت ایران» میان رفتار یک حزب تازهتاسیس و رفتار یک دولت نوسان میکرد؟ و آیا مهمترین دلیل ناکامی این تشکل سیاسی این نبود که جایگاه خود را با جایگاه حزب کمونیست روسیه مقایسه میکرد و میکوشید به نوعی رونوشت ایرانی آن حزب باشد؟
آیا رهبران و اعضای حزب عدالت سرانجام دریافتند که سهم خود آنان در پیشبرد آرمانهاشان در برابر آنچه آنان را در چارچوب «وحدت کمونیستی» در مسیری «روسیهساخته» به پیش میراند، چه اندازه است؟
همانندیهای «انترناسیونالیسم» ادعایی روسها با «ناسیونالیسم» روسی از کجا سرچشمه میگیرد؟
در پایان بد نیست از یکی از ماجراهایی که میتواند ما را از میزان تواناییهای واقعی رهبران و اعضای این حزب آگاه کند، یادی شود؛ در ماجرای درگیری اعضای فرقه عدالت در باکو، نریمان نریماناف به عنوان نماینده دولت اران در جلسهای که برای بررسی دخالت اعضای فرقه عدالت در کار کنسولگری و به دعوت کنسول ایران، ساعدالوزاره برگزار شد، شرکت کرد. سخنان او در این کنفرانس این بود: «تردیدی نیست که نمایندگان سیاسی و دیپلماسی خارجی] در اران[ باید از هر گونه تعرضی مصون باشند و هیچ کس اصولا حق ندارد به کارهای ژنرال کنسولگری ایران مداخله بکند» اما، «قنسولگری هم باید جلوی مامورین خود را بگیرد و زشتکاریهای آنها را خاتمه دهد و آبروی کشور خود را نزد خودی و بیگانه حفظ کند» تا چنین واکنشهایی پدید نیاید و کنسولگری از «دخالت دیگران مصون بماند.» نریماناف ضمن آنکه هر دو طرف منازعه را به تجدیدنظر در اقدامات و اعمالشان فرا میخواند، خطاب به متحد راهبردی خود یعنی رهبران فرقه عدالت که برخی از آنان در جلسه حاضر بودند، متذکر شد: «نباید فقرای کاسبه ایران را با امور جزیی چون مسئله کنسول مشغول داشت» بلکه باید آنان را با حقوق خود آشنا کنید.» (۷ )
پینوشتها:
به کوشش خسرو شاکری، نشر علم، ۱۳۵۷. انتشار این مجموعه در سالهای بعد هم ادامه یافت. آنچه نگارنده در باره این مجموعه میگوید با توجه به مطالب جلدهای اول، سوم، چهارم و ششم این مجموعه است.
این دو کتاب به ترتیب تاریخ انتشار عبارتاند از : ۱. جعفر پیشهوری. «تاریخچه حزب عدالت». تهران، انتشارات علم، ۱۳۵۹ و ۲. ت. آ. ابراهیموف. «پیدایش حزب کمونیست ایران». ترجمه: ر. رادنیا. تهران، گونش،۱۳۶۰.
برای آگاهی بیشتر از این ماجرا نگاه کنید به: «اندر حکایت پایهگذاری حزب توده به دست اداره اطلاعات ارتش شوروی»، نوشته خسرو شاکری.
خسروپناه، محمدحسین و باست، اولیور. «فرقه عدالت ایران». تهران، انتشارات پردیس دانش با همکاری شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب، ۱۳۸۸، ص ۱۷.
همان، ص ۱۰۸.
همان، ص ۱۴۸.
همان، ص ۳۵.
عقاب علیاحمدی (دبیر بخش نقد و بررسی کتاب انجمن پژوهشی ایرانشهر)-