وقتی درباره فقرا و تهیدستان صحبت میکنیم، به راستی کدام بخش از جامعه را هدف قرار دادهایم؟ با کدام تعریف یک انسان یا یک گروه از آدمها در بخش فقیر جامعه قرار میگیرند؟ خط فقر رسمی چنان متغیر و گاه متناقض است که در وضعیت کنونی، بخش وسیعی از جامعه فقیر محسوب میشوند، اما پر واضح است که با وجود غرغرهای گاه و بیگاه تقریبا همه افراد جامعه، هیچ کس دوست ندارد به معنای دقیق کلمه «فقیر» خوانده شود. تصوری هم که معمولا در افواه از یک فقیر وجود دارد، تابلویی آشنا و باسمهیی است: آلونکی کثیف و محقر، در و دیوارهای کبره بسته و زشت، وسایلی کهنه و دست چندم، آدمهایی لاغر و زردنبو با لباسهای مندرس در محلههایی بسیار قدیمی با کوچههای تنگ و تاریک و جوبهای پر از زباله و بچههای ریز و درشت که در میان آشغالها بازی میکنند. این تصویر کلیشهیی و سانتیمانتال اما تا چه اندازه واقعیت فقر را بازمیتاباند؟ «اکثریت خاموش»ی که با عناوینی چون «توده بیشکل و پیشبینیناپذیر» از آنها یاد میشود و در پژوهشهای جامعهشناختی به عنوان ابزار دست سیاستهای عوامفریبانه مورد سوءظن است، آیا به راستی «خاموش» و «بی شکل» و «پیشبینیناپذیر» و «ابزار دست» است؟ به نظر میرسد تا جایی که به بررسی جامعه ایرانی ارتباط مییابد، باید در یکایک این مفروضات مشکوک بود و ضعف پژوهشها و فقدان ابزارهای مفهومی برای تحلیل و ورود به این توده به ظاهر «بیشکل» را لاپوشانی نکرد. اگر در بررسیهای جامعهشناختی نارسایی مفاهیم اجازه تحلیل و طبقهبندی انواع فقر، شکلهای مرسوم آن، زمینههای ظهور و بروز آن و ترسیم تصویرهای عالمانه و دقیق را نمیدهد، نباید گناه را به گردن هزارتوهای پیچ در پیچی انداخت که ویژگی عام واقعیت بیرونی به ویژه از نوع اجتماعی آن است. در بررسی پدیده فقر زمینههای روانی و بینظمیهای آسیبشناختی را در مبهم شدن ابژه مورد بررسی باید افزود، ضمن آنکه ناپسندی اخلاقی پدیده فقر و پیش فرضهای هنجاری و ترس پژوهشگر از نزدیک شدن به موضوع از سویی و خاستگاه غالب پژوهشگران از بدنه طبقه متوسط و طبقات بالا از دیگر عواملی است که موجب میشود یک پژوهشگر نتواند درک و دریافتی روشن و آشکار از فقر داشته باشد و معمولا به کلیشههای رایج بسنده میشود.
در میان آثاری که به بررسی نقش فرودستان اقتصادی- اجتماعی و تحرکات سیاسی- اجتماعی ایران پرداخته، کتاب «سیاستهای خیابانی: جنبش تهیدستان در ایران» از آصف بیات اهمیتی یکه دارد، کتابی که نخستینبار در سال ۱۹۹۷ در دانشگاه کلمبیا منتشر شد و خیلی زود (۱۳۷۹) با ترجمهیی خوب و توسط نشری شناخته شده (شیرازه کتاب ما) به فارسی انتشار یافت، اما با وجود بدیع بودن موضوع و کم پرداخته شدن به آن، کمتر مورد توجه قرار گرفت. به طور کلی در مباحث روشنفکری و جامعه شناختی دهه ۱۳۷۰ ایران پرداختن به تهیدستان امری ناضرور و سرگرمی تلقی میشد و عمده آثار اجتماعی طبقه متوسط (در مفهوم ایرانی) آن را هدف قرار داده بود. نویسنده در این کتاب با بررسی تحرکات اجتماعی- سیاسی بخشی از جامعه که تهیدستان خوانده میشوند از دهه ۱۳۴۰ تا اوایل دهه ۱۳۷۰ کوشیده با نقد مفروضاتی که در ابتدای این یادداشت آمد، تصویری روشن از گروههای فرودست جامعه و فعالیتهایشان برای بقا و زندگی ارائه دهد. کمتوجهی به این اثر نشانگر غفلت پژوهشگران اجتماعی از بخش وسیعی از جامعه و به یک چوب راندن ایشان تحت کلیشههای تحلیلی فوقالذکر بود. حال آنکه بخشی از سیاستمداران که عمدتا خاستگاهی از میان همین قشرهای نادیده انگاشته شده داشتند، به خوبی اهمیت و پتانسیل پرداختن به ایشان را دریافتند و در گفتمان سیاسی خود با مفاهیم مبهم و جذابی چون عدالتمحوری، انگشت تاکید بر ایشان گذاشتند. تازه در سالهای اخیر است که در نتیجه آشکار شدن پیامد حضور این بخش از جامعه در عرصههای اصلی تصمیمگیری کشور اهمیت تحقیق پیرامون آنها آشکار شده است و استقبال بیسابقه از چاپ مجدد کتاب بیات در سال گذشته نشان میدهد که پژوهشگران اجتماعی تا چه میزان متوجه اهمیت این بخش از جامعه شدهاند، تا جایی که در بیشتر نشریههایی که مسائل علوم انسانی را مورد بررسی قرار میدهند، پروندههایی حاوی مصاحبه یا مطالبی درباره کتاب بیات دیده میشود. کتاب آصف بیات که مبتنی بر مشاهدات او از زندگی واقعی قشر فرودست است، با همدلی ناشی از همریشه بودن اجتماعی خود پژوهشگر با این گروههای اجتماعی نوشته شده و به دلیل توانمندی نظری بالای محقق آشفته و نامنظم نیست، اما امروز از انتشار آن ۱۵ سال میگذرد و جای خالی پژوهشهایی که تحولات زندگی اجتماعی تهیدستان در این سالها را در بر بگیرد بهشدت محسوس است، تحقیقاتی که در نخستین گام باید علیه مفروضاتی چون یکشکلی و خاموش بودن تهیدستان موضع بگیرند و تعریف دقیق و روشن از ایشان ارائه دهند.
منبع: روزنامه اعتماد